یک بار دیگر بهار شد و زمان کشت و کار فرا رسید؛ دوران تلاش برای بهتر زیستن و برداشتن قدم های امید بسوی زنده گی تازه، تا برای یک سال دیگر و یک زمستان دیگر تثبیت حیات کرد.
از قدیم الایام در افغانستان گفته اند که زمستان مرگ غریب است. در کشوری که بیش از 80 در صد افراد ان زیر خط فقر زنده گی می کنند و 90 در صد این فقرا در قریه جات و قصبات زنده گی می کنند و مهیا کننده حیات شان چند تکه زمینیست که از آبا و اجداد شان به آنها به ارث مانده است تشکیل میدهد.
امسال نیز بهار در کشور زراعت پیشه طلوع کرده ، اما در پهلوی این طلوع امید، دیوار بی اعتمادی به دولت و نیروهای امنیتی هر روز به پروازش ادامه میدهد.
چنانچه دوستان شاهد کوچ های اجباری و خانه سوزی ، قتل و غارت ها در مناطق کجاب و دایمیرداد در سال های گذشته اند.
امسال نیز این مردم در غباری از ترس و ابهام، شاهد روئیدن سبزه ها و علف های در دشت و دامنه های کوه شان اند. و چشم به دورترین قله ها دوخته اند که ایا امسال مانند سال های قبل از چراندن حیوانات شان در این دامنه ها محروم خواهند ماند؟ آیا باز هم تاریکی بخت شان در آسمان دموکراسی و حقوق بشر نمایان خواهد شد؟ آیا ماشین سیاه مرگ با درفش سفید بنام اسلام امسال چند تن از آنها را باخود خواهد بود؟ امسال از کدام خانه دود و آتش به سوی آسمان بلند خواهد شد و چشم و گوش دولت ، نیروهای امنیتی و آنانی که صدای عدالت خواهی شان از آخرین نقطه دنیا شنیده میشود را کور و کر خواهد کرد.
نظرات
ارسال یک نظر