روز اول

با هم سال تعلیمی 1388 را به تمام متعلمین و دانشجویان تبریک می گویم . امید یک سال خوب مملو از موفقعیت برای همه شما باشد و بهر درجه که میخواهید کامیاب شوید .

امروز برای من هم روز اول رفتنم بعد از دو سال تاخیر در دانشگاه بود . سال سوم و سمستر دومم شروع شد و من برای ثبت نام دوباره باید یک کمی طی مراحل کنم تا ثبت نام مجددم را بگیرم .

بعد از این که از موتر پایین شدم یکه راست به دفتر مدیریت رفتم ( بخاطر باز سازی پارتمان دانشگاه ما مدیریت در پهلوی دانشگاه طب " روبروی خوابگاه ذکور" نقل مکان کرده و اتاق های درسی ما بجای کتاب خانه ایران ، هر چند تابحال خودم هم انجا نرفته ام ) مدیر تبدیل شده بود و بجای مدیر قبلی ما ( منصور صمدی ) کسی دیگری امده بود . شنیده بودم مدیر فعلی ما برادر یکی از صنفی های قبلی من است . بادیدن مدیر شناختم چون شباهت زیادی با همان صنفی ام ( جان آغا ) داشت . بعد از احوال پرسی که مدیر با کاری که داشت نتوانست سرش را هم بلند کند ، ورق هایم را گرفت ، منتظر بودم که چی خواهد گفت بعد از مطالعه چند باری ، گفت درست است فردا بیا ! من پرسیدم چرا فردا ؟
- درس هایت تابحال شروع نشده
- چرا دیروز همصنفی ام برایم زنگ زده بود که درس ها شروع شده و نام من درحاظری نبود
با کمی مکث
- خوب حالا حاظری پیش خود شان است برو از پیش شان بگیر بیار تا من نامت را برسانم
گفتم من یک مامور هستم و برایم یک استعلام بده تا از فیصم کاسته یود گفت بروز با فردا .
قبول کردم و از مدیرت خارج شدم و بطرف دانشگاه حرکت کردم در بین راه با همصنفی نو ام برخوردم و او گفت که حاظری ما هنوز جور نشده و باید پس به مدیرت بروم . برگشتم باز به مدیرت . مدیر در بیرون از دفتر کارش همراه ریس مان قدم میزد با خود گفتم : موقع خوبی است و با بودن ریس مدیر باز بحانه اورده نمی تواند . وقتی رسیدم ریس مرا شناخت و دست دراز کرد ، من هم با سلام گفتن و دست دادن تمام انچه در ذهنم اماده کرده بودم گفتم و ریس به مدیر دستور داد تا تمام کارهایم را روبراه کند .
مدیر با چند باز خط زدن ها و از سر نویسی ها یک استعلام برایم نوشت و برایم داد تا انرا در شعبه تایپ ببرم و من هم استعلامم را گرفتم و برای تایپ بردم بعداز تایپ استعلام وقتی به مدیرت برگشتم ریس هم همانجا بود . ریس استعلامم را گرفت و گفت برای مهر ان باید فردابیایم . و من با خوشهالی نسبی از مدیریت خارج و بطرف خانه رفتم .

این که فردا چی خواهد شد باهم زنده گی میکنیم و میبینیم . مانده نباشی رفیق موفق باشی. تا فردا

نظرات

ارسال یک نظر