روز دوم در دانشگاه

با عرض سلام مجدد : ‏پنجشنبه‏، 2009‏/03‏/26 ‏2009‏/03‏/26‏ 10:49 ق.ظ

امروز روز دوم دانشگاهم بود . وقتی داخل دفتر مدیریت شدم مدیر باز مشغول کار هایش در روی ورق ها بود با تک تک زدن در و وارد شدن من باز سرش را از میزش بالا نکرد و زیر لب چیزی گفت که من انرا بعنوان جواب سلامم قبول کردم بعد از چند لحظه سرش را بلند کرد و گفت چی است گفتم همان استعلامم گفت آه درست شده و از لابلای ورق ها استعلامم را پیدا کرد و بدستم داد و ضمیمه ان گفت که باید یا روز شنبه جوابش را بیارم وردنه باید 5000 افغانی بعنوان فیص سمستر وار بپردازم با تکان دادن سر و گفتن درست است صاحب خداحافظی کردم .

وقتی داخل دانشگاه شدم غرق در افکار خود که چگونه با این زمان کم بتوانم جواب استعلام رابیاورم و چگونه ناگهان سیلی در عقب سرم خود ، مسعود بود همان صنفی قدیمی که حال اوهم در همان صنفی درس میخواند که من هم باید شامل شوم از دیدنش خوشهال شدم جواب خوش تیپ و خوش رفتار ودر عین حال خوش گفتار هم است این که در باطن هر شخص چی میگذرد خدا می داند مرا با تمام رقابل های که در سالهای گذشته داشتم و گه گاه بعضی وقت ها احساس می کنم ولی بسیار دوستش دارم . با احوال پرسی و نشان دادن استعلامم او هم خوش حال شد . وقتی به صنوف درسی مان رسیدم با همصنفی های سابقم رو برو شدم که بسیار مرا خوش ساخت و انها هم اظهار خوشی کردند از جمله ان تعداد از صنفی های که همراه شان در سابق هم خوش بودم و برایم عزیز تر بود .
تعدادی از استادانی را ملاقات کردم که در سالهای قبل انها هم مانند ما دانشجو بوند ، چون به کدر امده بودند حال استاد شده اند . برایم لذت بخش بود ، چهره های اشنای ، صداهای دلنشین ، حرف های زیبا که امدنم را خوش امد میگفتند ، همه و همه برایم یک روز بیاد ماندنی بود . از استاد اجازه گرفته همراه مسعود به دفتر مدیرت محصلان رفتم و استعلامم را به مدیر دادم و یک مکتوب هم برایم همان لحظه ترتیب داد و این بار هم با شنیدن زود جواب بیاری و قبولی من و تشکری از مدیر محصلان مدیرت را ترک کردم اما نکته که مرا متعجب ساخت این بود که اولین باری بود که کارم ( اخذ مکتوب ) به این همه سرعت اجرا شده بود مدیر محصلان را می شناختم ( چندین بار دیده بودم ) شخص کار کردی بود ولی باز هم با این شرایط و با این سابقه کاری دفاتر دولتی .

بعد از ان یکه راست بطرف صنفم رفتم .

استاد ما هنوز چپتر های ما را تایپ نکرده بود و دوتن از همصنفی هایم مشغول تایپ چپتر ها بودند و ما ( من و مسعود ) هم وقتی رسیدیم مشغول تایپ کردن شدیم چون فقط دو کمپیوتر بود من و مسعود برای رفع خستگی انها شروع به تایپ کردن شدیم .
وقت ما پایان یافته بود و ما هم بیرون شدیم تا به خانه هایمان بریم . هنوز صنفی های قبلی ما درس میخواندند چون هوا رو بتاریکی میرفت منتظر نشدم و بطرف خانه رفتم . تا این که فردا چی خواهد شد منتظرم . و شما هم منتظر باشید. تا فردا خدا حافظ و نگهدار تان .



نظرات