لذت بایسکل سواری

دیروز بعد از چند مدت طولانی بایسکل سوار شدم . دیروز باید جایی میرفتم که اگر با موتر میرفتم مجبور بودم تا سه موتر تبدیل کنم و در ضمن باید مقداری را هم پیاده بروم تا به ایستگاه موتر بعدی برسم .
چه لذتی دارد وقتی بعد از مدتی چیزی را امتحان کنی که سالهای سال با ان بودی مانند دوستی است که بعد از مدت ها ملاقاتش میکنی . سوار شدن ، کات کردن ، پایدل زدن ، سرعت گرفتن ، برک کردن و ...به هر طرف که دل خودت باشد پایدل زدن و بعد از سرعت گرفتن زیاد پشت سر پایدل زدن و با شنیدن صدای فریول بایسکل لذت خاصی دارد . وقتی با این چیز ها سر گرم بودم به زمان های فکرم رفت که اولین دفعه پدرم برایم یک بایسکل خریده بود ومن هم چون کوچیک بودم نمی توانستم درست بایسکل سواری کنم اول از قات پایی شروع کرده بودم و بعد ها هم وقتی توانسته بودم با کمک دوستانم سر زینی را شروع کنم پاهایم کوتاهی میکردن و مجبور بودم نیم پایدل بدوانم چه لذتی داشت وقتی سر زینی را یاد گفته بودم و بعد ها که بزرگ و بزرگتر شده بودم بایسکل یک جز مهمی از زنده گی ام شده بود خصوصآ در دوران طالبان یادم میامد وقتی کسی بایسکل نوی را میخریدی مجبور بودی برای این که طالبان نفهمند که بایسکل نو خریده گل گیر هایش را میکشیدند تا زیبایی اش را از دست بدهد و به یک بایسکل کهنه تبدیل شود تا از شرطالبان که انرا شخص پولدار تصور کنند و جانش در خطر بیافتد در امان باشد . خلاصه شما هم اگر مدت طولانی شده که بایسکل سواری نکرده اید توجیه میکنم یک بار باز هم همین امروز امتحان کنید بعد می بیند که چه لذتی دارد .
و در اخیر هم میخواهم یک خاطره از بایسکل برایتان بگویم که فکاهی گونه است ولی این فکاهی نه بلکه یک واقعت است .

در سالهای حکومت استاد ربانی من در لیسه چهار قلعه چهار دهی دست میخواندم صنف هشت بودم در صنف تنها شاگردی بودم که توسط بایسکل به مکتب میرفتم . در مکتب ما از طبقه اناث هم درست میخواندند و نظر به مهدودیت صنف ها اداره لیسه تصمیم گفته بود که باید در عین زمان که طبقه ذکور درس می خوانند طبقه اناث هم می توانند از صنف های یک گوشه دیگر لیسه استفاده کنند و مکتب ما به دو بخش تقسیم شده بود و هیچ دختری حق رفتن به ساحه بچه ها وبچه ها حق رفتن به ساحه که صنف های دخترا بود را نداشت . اما بچه های شوخ ، عقده دیدن و پرزه رفتن را بعداز رخصتی و بیرون از مکتب خود شان را ارضا می کردند و کم کم این کار تا اندازه رسید که بعد از رخصتی پسر ها دخترا را تا دهن دروازه هایشان همراهی می کردند . دخترا مجبور شدند به اداره شکایت کنند و اداره هم قانونی را وضع کرد که اول پسر ها رخصت شوند و بعد از 15 دقیقه دخترا . ولی این هم به جای نرسید چون تمام بچه ها 15 دقیقه را در بیرون از مکتب پیش روی دروازه انتظار می کشیدند تا دختر ها رخصت شوند بلاخره اداره تصمیم گرفت که نه باید 15 دقیقه دخترا راقبل از رخصتی پسر ها رخصت کنند و این اخرین کاری بود که اداره انجام داد ولی باز هم بچه ها چون دیدند وقتی رخصت می شوند حتی اسری از دخترا در مکتب باقی نمیماند انها هم روی اوردن به بایسکل و در اندکترین زمان دهن دروازه مکتب را بایسکل پرکرد و بعد از رخصتی بچه ها بایسکل ها را سوار شده یک پشته ، دو پشته و سه پشته بطرف خانه های دخترا پیشکان میزدند .
خلاصه سرتان را به درد نیارم بعداز این واقعه من در صنف تنها نماندم و در مدت زمان کوتاهی همه همصنفی هایم بایسکل سوار شدند .

نظرات