سال نو، بهار نو 1389

تمام دیشب را به حرف هایت فکر کردم. راست می گویی. امروز عمر تقویم کوچک جیبی ام تمام می شود و دیگر کسی سراغی از او نمی گیرد. تمام دیشب تقویمم را ورق می زدم و دنبال خودم می گشتم؛ دنبال روزی که یک سر و گردن از روزهای دیگر بالاتر باشد. دنبال روزی که من در آن کاری کرده باشم. 365 روز، 365 روزی که هر ساعتش، هر لحظه اش می شد کاری کرد، کاری که.... ورق های تقویم من اما، خالی و بی حوصله اند. هیچ جای آن هیچ خبری از من نیست. من هیچ روزی را امضا نکرده ام، هیچ روزی به یاد من نمی افتد. امروز تقویم دیگرم تازه متولد می شود، مثل خود من.

نظرات

  1. سلام
    سال نو به شما مبارک
    مشعل را با درد ل هجرت بخوانید

    بذل نظر نمایید

    از اینکه این گونه نظر می دهم عذر می خواهم

    چاره ی ندارم
    بدرود.

    پاسخحذف

ارسال یک نظر