اکنون زمان آن نبود:



برای نفس کشیدن هوا نیست

زودتر از خودت تولدت شدی

ترا به دار میاویزند

منصور زمان خود خواهی شد

و کتابت را در افشار دفن می کنند


هنوز نسلی سپری نشده

چشمان پرده خورده، خونین اند

یا دیوانه خطابت می کنند یا کشوری پناهت میدهد

اکنون زمان آن نبود

هنوز جلادان ...!؟

نه ...

... نه

و باز هم نه

واژه ای پیدا نشد

ان ازادی که برای تو تعریف کرده اند در حد جنین است

و تو انرا نخواهی شناخت



برای نفس کشیدن هوا نیست

و نه حلقومی برای صدا

نه دستی برای بلندی

نه شانه ای برای برادری

همه ترسیده اند

می ترسند! می ترسند، و من هم میترسم

گریزی در کار نیست؟


نفس تازه کن

بعد از سی سال

از بس خفه شدی ، در بین دود و آتش غرب

کشته شدی،صد ها بار مردی، سوختی!

زیر شلاقی شاید زنده شوی

و یک میل اسلحه نصیم ما شود



برای نفس کشیدن هوا نیست

تو نفس بکش

تو نفس بکش

تا در نفس کشیدن را بگشائی

نظرات